آروینآروین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره
آریاناآریانا، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات آروین حیدری مدلینگ دو ساله

باور میکنید که یه بچه که هنوز دو سالش هم نشده انقدر وجدان داشته باشه

اگه قرار باشه از شاهکارهای پسرم تو این دو سال که از تولدش میگذره بگم حتما یکیش خراب کردن گوشی های متعدد از مبایل منو باباشو مادرم گرفته تا چندین گوشی خونه امونه این اواخر باباش یه گوشی تلفن جدید برای خونه گرفته که بی سیمی بود متاسفانه اون هم چند روز بیشتر دوام نیاورد و به خاطر پرت کردنهای آروین جون دیگه کار نمیکنه برای همین باباش  مجبور شد یه دستگاه جدید بی سیمی  بگیره اما تصمیم گرفت دستگاه مرکزیشو تو اتاق خوابمون بذاره و گوشیشو روی اوپن آشپزخونه یا میز ناهارخوری یا یه جایی که دست آروین بهش نرسه اما... همون روز اول آروین رفت سراغ دستگاه مرکزیش که کنار تختمون تو اتاق خواب بود و مدام دگمه پیامگیر رو میزد و میگفت إإ خانمه  چی گ...
7 فروردين 1394

پسر شیطون و زرنگ من !!!!!!!!

امروزکلی مهمون داشتیم آروین هم حسابی آتیش سوزوند تا دیگه نزدیکای ساعت سه یا چهار عصر بود که مادرم  آروین رو برد تو اتاق خوابمون روی تخت خوابش کنه اما آروین تمام حواسش به بیرون بود واسه همین نمیخوابید و شیطونی میکرد مادرم برای اینکه آروبن رو بخوابونه بهش گفت بخواب بهت داستان بگم آروین هم گفت داستان لوبیای سحر آمیزو بگو مامانم که ظاهرا این داستانو بلد نبود گفت یکی بود یکی نبود یه لوبیا بود یه دفعه آروین با عصبانیت گفت نه این نیش این نبود ....مامانم خندیدو گفت خوب پس یه داستان دیگه میگم یکی بود یکی نبود یه پسر شیطون بود که همش از درو دیوار بالا میرفت ظرف و ظروفو میشکست و آب بازی میکرد و همه جا رو خیس میکرد آروین که فهمیده بود منظور مادرم ب...
5 فروردين 1394

اینجا خونه ی بابای رضاست

یزای عید دیدنی رفته بودیم خونه پدرشوهرم همسرم چون مدتی بود که منزل پدرش نرفته بودیم جلوی آسانسور از آروین پرسید میدونی اینجا خونه کیه ؟ آروین هم گفت خونه بابای رضاست ( رضا برادرشوهرمه که سه جهار سال از همسرم کوچکتره )   ...
5 فروردين 1394

سیندرلا اومد بیون آربینو ببینه !!!!!!!

یکی از اخلاقهای بد آروین پاره کردن کتابهاشه چند وقت پیش یک سری کتاب جدید براش خریدم یکیش هم کتاب سیندرلا بود اما هنوز یکی دو روز از خرید کتاب سیندرلا نگذشته بود که به روز دیدم کتابش وسط پذیرایی افتاده و چند تا از صفحات سیندرلا رو کنده روش گذاشته خیلی عصبانی شدم بهش گفتم آروین همه کتاباتو پاره کردی فقط سیندرلا مونده بود اونم با همون زبون شیرین و شکسته اش گفت سیندرلا اومده بود  بیون آربین ببینه بعد بدو بدو رفت سمت کتاب واون چند تا برگی رو که از تو کتاب کنده بود گذاشت توی کتابو ادامه داد سیندرلا نفت تو !!!!!!!!!!!!!!!
5 فروردين 1394

نخویین کثیفه اخی می شین !!!!!!!!!!!

نزدیکی های خونه امون یه ساختمون قدیمی است که کفترا میان تو حیاطش دونه میخورند دیروز شوهرم آروین رو با خودش برده بود اونجا که کفترا رو ببینه میگفت آروین داد میزد به کفترا یی که از زمین دونه میخوردند میگفته نخویین زمین کثیفه اخی میشین!!!!!!!!! ...
5 فروردين 1394

غول آبتاد زمین

چند روز پیش برای آروین یک سری کتاب داستان خریدم یکیش هم جک و لوبیای سحر آمیز بود ظاهرا آروین خیلی از این کتاب خوشش اومده چون شبها قبل خواب صد دفعه مجبورم میکنه داستانو براش بگم بعضی وقتها دیگه کلافه میشم به زور میتونم چشمامو باز کنم ساعت دو نصف شب بهم میگه بیخون میگم چی رو بخونم میگه جک ولوبیا خلاصه انقدر براش کتابو خوندم که فکر کنم کلمه کلمه اشو حفظ شده دیروز میخواست شیطونی کنه اومد کنار من رو مبل نشست و کتابو داد دستم گفت بی خون برا آربین منم گفتم باشه مامان جون اما همینکه شروع کردم به خوندن فهمیدم میخواد شیطونی کنه آخه تند تند صفحه های کتاب رو ورق میزد هی بهش میگفتم نکن مامان هنوز تموم نشده اونم جوابای چرت و پرت میداد مثلا جک نفت (جک رفت ...
1 فروردين 1394